داستان کشیش و مرد دانا

خدمات سایت

طراحی سایت ، طراحی اپلیکیشن موبایل ، طراحی ربات ، فروشگاه موبایل و سیمکارت ، فروشگاه خطوط پیامکی،هاست میزبانی، دامین بعلاوه نمایندگی انحصاری ، خدمات مشاوره تخصصی و آموزش حرفه ای و ده ها امکانات برتر دیگر ، پشتیبانی و اپراتور: [email protected] با ما همراه شوید
تبليغات ...

برای سفارش تبلیغات کلیک کنید
نویسنده : مدیر داخلی | بازدید : 272

در قرون وسطا و دوران اوج قدرت کلیسا ها ، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند... کشیش ها بهشت را به مردم می فروختند!! مردم نادان هم در ازای پرداخت کیسه های طلا ، دست نوشته ای به نام سند دریافت میکردند!! فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد ، نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است ؟ کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم...! کشیش بدون هیچ فکری گفت: 3 سکه مرد فوری مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم به من بدهید! کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. به میدان شهر رفت و فریاد زد : ای مردم! من تمام جهنم را خریدم و این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمی دهم... آن شخص مارتین لوتر بود...
برچسب‌ها : داستان,داستان کوتاه,طنز,داستانک,حکایت,

18 / 8 / 1398 - 10:29
support@ Mubiran.ir